دلایل زیادی وجود دارد که اغلبِ به اصطلاح، روشنفکران تحت تاثیر افکار موجود در اروپا وامریکا و
بخصوص روسیه بوده اند در ادامه معرفی تعدادی از روشنفکران، اکنون بدلایل اشاره می کنم که
چرا می توانیم به روشنفکران بگوئیم، نادان. البته نا دانستن ،جهات و ابعاد گوناگونی دارد.من در
تیز هوشی و قدرت نفوذ روشنفکران آن زمان، شک و تردید ندارم. ولی آن ها نادان، بودند. چون
راه را تشخیص ندادند. و به قدرت نفوذ خود، واقف نبودند. نفوذ ایشان مربوط به طرز بیان و
نوشتارشان بود. نه موضوعی که، انتخاب می کردند همین توانائی، موجب شد که آن ها مورد
توجه نیروهای خارجی و مغرضان داخلی، قرار بگیرند. و توانائی خود را کاملا در اختیار ایشان ،
قرار دهند. روشنفکران با سیاه نمائی و انتخاب موضوعاتی کمیاب و نادر، احساسات جامعه را
هدف، قرار می دادند. از فقر از بیماری از ظلم و از مبارزه، می نوشتند. جالب این است که اگر
کسی نسبت به این سیاه نمائی ها، اعتراض می کرد .اورا نادان و بی احساس و گاهی، نوکر
رژیم می خواندند. بله البته یک انسان عادی، از شنیدن و دیدن و خواندن دردو رنج یک بیمارِ
بی پول، غصه دار می شود ولی این که چرا باید یک نویسنده تا این حد، دقیق و مفصل و
مشروح به این گونه مسائل، بپردازد و خواننده هم، توجه نکند. که واقعا چه در صدی،
از جمعیت دچار چنین وضعیتی، هستند و اصولا منظور نویسنده از طرح و تفصیل چنین
سوژه ایی، چه می تواند باشد. یعنی دادن یک فرصتِ ناب، به این روشنفکر و یا نویسنده ،که
بیشتر افکار بیمار گونه و سیاه خود را در جامعه، نشر دهد. کار را بجائی رسانده بودند که
انتقادها، حتی از نوع احمقانه اش، پذیرفتنی تلقی، می شد. و معمولا در اشعار و سخنرانی ها
و حتی در انشاء دبیرستان، همه سعی می کردند. بنوعی یک درد و یک نارسائی و یک
مشکل را پیدا، و یا، اختراع کنند. و آن را بیان کنند.من نمی گویم درد ومشکل و...در جامعه
وجود نداشته و یا، ندارد. ولی حداقل وظیفه یک روشنفکرِ خیلی معمولی، اینست که راه حل
مشکل را با زبان ساده و همه فهم برای جامعه بگوید.
ادامه دارد