ادامه مطلب
حالا چرا در مذهب شیعه تا این اندازه به غیب اهمیت می دهند در حالی که ایمان به غیب فقط در سوره بقره تاکید شده در صورتی که توجه به علم و دانستن و دانش چندین مرتبه در قران تاکید شده.حالا چرا این همه تاکید برخود نفس علم در مذهب شیعه نادیده گرفته می شود و به موضوع نادر و انحصاری غیب به شدت افزوده می شود موردی است که نیاز به بررسی بیشتر و جدی تری دارد.در ایران مسئله غیب آن چنان رواج دارد که پیشگویان و فال بینان و رمال ها جایگاه ویژه ایی در جامعه داشته و دارند.در حالی که موضوع غیب در زندگی بشر کمترین اثر را دارد و همین قدر که ایمان خالص به غیب داشته باشیم کفایت می کند.سردمداران مذهب شیعه به این دلیل به غیب اهمیت می دهند که از این مسئله برداشت ثانوی بکنند که جای بحثش این جا نیست. گاهی آن چنان تعصب و یکسو نگری وسطحی اندیشی در مورد غیب شدت می گیرد که پیامبران و بیشتر ائمه را در حد یک پیشگو وفال بین تنزل موقعیت می دهند.البته شاید بتوانیم از موضوع وحی به نتایجی در مورد غیب برسیم ولی این مسئله یک مورد محوری نیست چون برای مردم عادی هم گاهی الهاماتی پیش می اید.اصل اهمیت وحی این است که کلام خدا بواسطه جبرائیل مستقیم به پیامبر رسیده و کلام کلام خداست وبقیه موارد را می شود بر اساس علم مفسر تفسیر کرد. ضمنا همین که انسان معمولی هم از امروز به فردا می رسد خودش نوعی باز شدن در غیب زمانی است زیرا امروز نزد تمام بشریت عین است و فردا غیب وقتی به فردا می رسیم یعنی غیب امروز به عین فردا رسیده.پس این یک روند کلی هست که درهای غیب به روی همه موجودات تا ابد گشوده می شوند .کلیه دین ها آمده اند و پیامبران مبعوث شده اند که راه زندگانی صحیح را به بشر یاد بدهند.وسئوال می کنم اهمیت دادن به موضوع غیب در کجای یک زندگی انسانی معمولی جا دارد.اگر کسی به اصول دین ما ایمان داشته و رسالت پیامبر را با تمام وجود بپذیرد دیگر چه نیازی به موضوع غیب هست.یک مسلمان وقتی ایمان می اورد که سه اصل دین یعنی توحید و رسالت و قیامت وجود دارند دیگر چه نیازی هست که به موضوع غیب بپردازد در حالی که قران مجید سرشار از دستورات یک زندگی سعادتمندانه است.چرا ما باید به جای بکار بستن دستورات ساده و عملی و نجات بخش قران و یا حتی تورات و انجیل به یک مورد خاص مثل غیب که فقط ایمان به آن کفایت می کند به پردازیم. لازم است ایمان خود را با توجه به ایات صریح و روشن کلام الله و احادیث صحیح بارها پالایش کنیم و ایمان خود را از اغراض خاصی که کم هم نیستند پاک کنیم.البته روشن است که دانستن مواردی از غیب در زمان حیات مبارک خود پیامبر و اتمام حجت به کفار و حتی....
ادامه دارد
ادامه مطلب
انسان های قدیم هم که معیاری برای سنجش نداشتند و برایشان چندان هم مهم نبوده یا پذیرفته اند و یا از کنار موضوع گذشته اند.اما اکنون که قسمتی از علوم توانسته گوشه ایی از رمز غیب زمان های بعید را بگشاید مشخص شده که ادیان راجع به غیب زمان گذشته یا در اشتباه بوده اند و یا اصلا چیزی در باره اش نمی دانسته اند و بنا به ضرورت و خواست جامعه و امت خودشان چیزی گفته اند که با واقعیت موضوع فاصله نجومی دارد.در قران مجید بارها از خالص علم صحبت شده و حتی سئوال شده که آیا آن ها که می دانند با کسانی که نمی دانند یکسان هستند اما در مورد غیب در چند آیه این مزیت را منحصر به خدا دانسته و هم چنین بر اساس عنایت خداوند گاهی مواردی از غیب زمان حال بر پیامبران گشوده می شده مثل توطئه قتل پیامبر که ایشان از طریق دانستن غیب موضوع به مسئله آگاه می شوند.ولی چند سال بعد در مورد جنگ احد چنین دانائی به ایشان داده نمی شود و مسلمانان زیادی از جمله حضرت حمزه شهید می شوند.لذا اگر پیامبر علم عمومی غیب داشتند حتما تدبیری می اندیشیدند و در مورد انتخاب محل سکنا در مدینه حضرت انتخاب را به شتر خود واگذار می کند . زیرا نگران درگیری بین مهاجران و انصار بودند در صورتی که اگرآگاهی غیبی حتی موقت داشتند طور دیگری رفتار می کردند واگذار کردن مسئولیت به شتر بیانگر دانائی و سیاست زیاد حضرت است ولی در عین حال هم نشان می دهد که پیامبر در آن مورد آگاهی غیبی نداشته است بله ارتباط غیبی مختص پیامبران است و گاهی در صورت لزوم خداوند به اندازه مصلحت در غیب را به روی پیامبر خودش می گشاید.ولی طبق ایات شریفه قران هیچ اشاره ایی به انتقال و یا لزوم انتقال آگاهی به غیب به دیگران صادر نشده و اگر راهنما و دلیل ما قران کریم باشد باید تا انتهای موضوع هم از قران کمک بگیریم.در شیعه ناگهان از ایات روشن و واضح قران رجوع می شود به روایات.با تردید بالا عرض می کنم.احتمال دروغ بودن روایات و مخدوش شدن ان فراوان است زیرا خداوند فقط قول داده که قران از دخالت شیاطین در امان مانده و تحریف نشود.با در نظر گرفتن این که نهج البلاغه در سال 205 هجری توسط ابن ابی الحدید جمع اوری شد یعنی چیزی حدود صد و شصت سال بعد از شهادت امام علی پس نمی توان به نهج البلاغه هم زیاد اعتماد کرد.زیرا در مورد غیب در هیج جای قران به لزوم انتقال موضوع به دیگران بحثی نشده . بهر حال اگر ایات قران در مورد غیب را منات قرار دهیم فقط پیامبر آن هم در موارد خاص از غیب بطور محدود مطلع شده اند. حالا چرا...
ادامه دارد
ادامه مطلب
همان طوریکه در این آیه شریفه نیز گفته شده بالاترین حد هر چیز و یا می توان گفت دستورالعمل عالی هر چیز نزد خداوند است و در هیچ کتابی هم گفته نشده که این دستورالعمل بوسیله هر چیزی بغیر از مشیت خداوندی قابل تغییر است بخداوند یکتا و توانا اگر ایمان دارید به قران پناه ببرید و اما در مورد کسانی که بنوعی دینو ایمان را قبول ندارند== بیائید با خودتان خلوت کنید ودقت کنید شما که توانسته اید این همه نشانه ها مبنی بر حضور خداوند را ندیده بگیرید چگونه نمی توانید از خرافات چشم پوشی کنید. من در مقالات قبلی به خرافات اشاره کرده ام اتفاقا روشن فکران و کسانی که زیاد هم به عقاید دینی پایبند نیستند بیشتر در خطر خرافات اسیر می شوند تمام باورهای مادی که خلاف تفکر و عقل سلیم و مغایر با جهان هستی هستند از جمله خرافات بحساب می ایند. به حضور یک شعور متعالی باید ایمان داشت و بدانیم بهر شکل در جهان یک نیروی کنترل کننده وجود دارد .پس بافتن استدلال و بی توجهی بقوانین هستی عین خرافات است.
ادامه دارد