قدرت سکوت-The power of silence

A ground for the reflection of new ideas

قدرت سکوت-The power of silence

A ground for the reflection of new ideas

رهیافت 11

رهیافت11

ادامه مطلب

این ها دیگر به زمین وزمان بدبین می شوند . به تمام 

مظاهر تمدن و شهرنشینی وفرهنگ و باورهای شهری و 

تمدن حمله می کنند. و ازدرد،گفتن و از درد، شنیدن را ،

علاوه بر شفا بخشی، نشانه ای از درک وفهم بحساب 

می اورند .تا بدین وسیله، نادانی و ساده لوحی و عقب ماندگی

 خودرا بپوشانند.  واگر شنوندگان.  بهر دلیل.دچار فهمِ 

دردناکِ مورد انتظارِ ایشان نشوند. او را نادان وبی تجربه

 و ساده، قلمداد می کنند. در فرهنگ کشاورزی،همیشه باید 

مواظب بود. که دیگران از تو. دزدی نکنند.و در عین حال،

 اگر دیگران غفلت کردند. می توان از آنها دزدید. از این جهت،

 فرزندان یک فرد با فرهنگ کشاورزی،اگر پسر باشند.

در جامعه رها می شوند. تااز غفلت دیگران استفاده کرده.

 و هرکاردلشان می خواهد، بکنند. و در اغلب

موارد، پدرها به تعداد دوستان دخترِ فرزندشان مباهات

می کنند .اما در همان حال، با تمام وجود. مواظب

دخترشان که به اصطلاح، ناموسشان است هستند. غافل

 از این که پسرهای دِه بالا. مثل پسرهای خودش، در

کمین یک غفلت هستند. نسل های دوم وسوم انسان ها،

که فرهنگِ ناب کشاورزی داشتند ،هنوز نمی دانند و یا

نمی توانند بفهمند.که عیب اصلی، در آموزه ها و باورها

 و عقاید ایشان است. ایشان هرگز به تفاوت فاحشِ

 فرهنگ کشاورزی با نوع زندگی خود، توجه نمی کنند

 .در حالی که مجبورند. با بسیاری از مظاهر تمدن .

که نصفه ونیمه در ایران......

ادامه دارد

رهیافت10

رهیافت 10

ادامه مطلب

و حالا در شهر و در یک آپارتمان، زندگی می کنند.بهر صورت، پاره ائی از مظاهر تمدن به اجبار در شهرهاوجود دارد .حالا دیگر، دعوا بر سر دزدی شبانه آب نیست. ولی با کنتور آب و گاز مشترک چه برخوردی خواهدشد . طرز رفتار با همسایگانی که دختر و پسر نوجوان دارند. چگونه است.چه دعواهای به اصطلاح ناموسی راشاهد هستیم . فرزندان ما ،بسیاری از باورهای ما را قبول ندارند .این بخاطر جوانی و کله شقی آن ها نیست. دلیل این رفتار، اینست .که ما فرزندان خود را با فرهنگ کشاورزی تربیت می کنیم. و بعد که آن ها به جامعه وارد  می شوند متوجه می گردند که، هر آن چه را که از خانه یا د گرفته اند. بدرد نخورو گاهی هم ،موجب استهزا آن هاست. بهمین دلیل. در مدت کوتاهی آن چه را که از خانه اندوخته اند.(درست ونادرست)همه را یکسره دور می ریزند.                                                                           ولی خطرناک اینست که جامعه هم چیز دندان گیری ندارد. که به آن ها بیاموزد.جامعه می تواند، پس مانده فرهنگِ پس زده شده. و گندیده کشاورزیِ شهری را، به  جوانان ما یاد بدهد.اگر در شبی و نیمه شبی، دزدی که یا فامیل بود. و یا دوستویا همسایه، سهمیه آب کشاورز را می دزدید. فردا و یا بعدش فرصت بود. تا به روی دزد بیاورند. و او هم با یک عذر خواهیو یا یک بهانه، سر و ته قضیه را هم بیاورد. ولی کشاورز شهری که حالا خودش هم، کمی از فرهنگ کشاورزی فاصله گرفته نمی تواند. دزد ناموس و فاسق پسرش را پیدا کند. و بال بال می زند و نمی داند. چکار کند. حالا یا خودش. و یا فرزندش به سنگ می خورند. نتیجه چه می شود؟ این ها دیگر به زمین وزمان بدبین می شوند . به تمام مظاهر تمدن و شهرنشینی و...

ادامه دارد

رهیافت9

رهیافت 9

ادامه مطلب

. ولی باز موضوع در این مرحله به

پایان نمی رسد.کشاورز نسبت به آن چه که در اطراف

خود می بیند. و در حیطه قدرت اوست. حس مالکیت

دارد. از جمله موجوداتی که در حیطه قدرت او قرار

دارند .انواع حیوانات و خانواده اوست.(ببخشید من از دید

یک کشاورز به موضوع نگاه کردم. وگرنه شان انسان

والاست) در فرهنگ کشاورزی، اتفاقا با تائیدِ دین، زن

مزرعه مرد است. و مرد هم، بهمان اندازه. که در مورد

مِلکش احساس مالکیت دارد. در مورد زنش هم (بدون

در نظر گرفتن سایر جنبه ها ) همان احساس بلکه

شدیدترش را دارد. و فرزندان ذکور خود را، قیمتی تر

از دختران می داند.طی هزاران سال، کشاورزان بر

اثر تجربه آموخته اند. که باید مواظب تمام مایملک

خود باشند. وگرنه چه بسا، دزدان شبانه و مخصوصا

ده بالادست. از ایشان دزدی خواهند کرد. و این احساس

افراطی مالکیت را، در مورد زن ودختر خود. با تعصب

بیشتری، اعمال می کنند .همان طوری که ،این کشاورز بنده

خدا، در مورد آبش دزد زده، شد. ممکن است. کشاورز

پائین دست هم، بدست همین کشاورز. مورد دزدی قرار

گیرد.این دقیقا همان فکری است. که در فرهنگ کشاورزی

در مورد زن وفرزندهم،  صدق می کند .او بهمان میزان که

مواظب چشمان هیز همسایه است. حتی با اشتیاق و ولع

بیشتری، زیر چشمی. قد وبالای زن وفرزند همسایه را

دید می زند.همان طوری که بر اثر تاریکی، یا غفلت از سهم

آب هم دیگر می دزدند. از حیثیت و شرف همسایه و

دوست و فامیل هم می دزدند.( عذر می خواهم منظور من

یک موجود زنده در فرهنگ کشاورزی است. و بفرد

و یا عملکرد یک شغل، کاری ندارم) حالا مجسم کنید.

شهر نشینانی که ،در فرهنگ کشاورزی رشد کرده. و تربیت

شده اند. و حالا در شهر و در یک آپارتمان، زندگی می کنند.

ادامه دارد

رهیافت8

رهیافت8

ادامه مطلب

در قوانین و رسوم کشاورزان، آب و زمین تابع قراردادها

و مالکیت افراد است.در هر روستا از حدود55 سال پیش

هر کشاورز، مالک قسمتی از زمین های قابل کشت روستا.

و سهمی از آب چشمه یا قنات و یا چاه است. که در هر جا

این سهمیه آب، با نامهای مصطلح محل خوانده میشوند.

مرز بین زمینها، زیاد هم مشخص نیست. و اگر پرچین

نداشته باشند. با برآمدگی خاکی و یا حاشیه کَرت. از زمین

همسایه جدا شده است.در فرهنگ کشاورزی، مالکیت یک

امتیاز و یک عامل مهم و حیاتی است. گاهی

در زمان آبیاری، یک مزرعه. قبل از این که آب بمقصد

برسد. کشاورز بالا دست، راه آب را کج و بطرف مزرعه

 خود، منحرف می کند.

و تا زمانی که صاحب اصلی آب ،متوجه شده و بطرف

بالای رود بدود. دزد، چند کَرت زمین خود را آب داده

است.چه بسیار بخاطر همین دزدیهای شبانه آب، کار

به قتل و کشتار رسیده است.

در فرهنگ کشاورزی، مسئله مالکیت بسیار اهمیت دارد.

ولی این احساس مالکیت. به آب و زمین و چراگاه و مرتع

ختم نمی شود. احساس مالکیت به تمام ابزار و ادوات

کشاورزی. و حتی احساس مالکیت. به تاجر طرف معامله

اشان هم، وجود دارد. ولی باز موضوع در این مرحله به

ادامه دارد


رهیافت7

رهیافت 7

ادامه مطلب

.به توضیح زیر عنایت بفرمائید

زمین ،،،، زمین است. و هیچ جایگزینی ندارد. و

هر آدمی می داند. که زمین چقدر عزیز و ارزشمند

و محترم است. و دارنده زمین صاحب امتیازهای

حتمی و بی شماری هست.

آب،،آب است و مایع حیات. و رشد گیاهان و بدست

آوردن خوراک برای خودمان. و جامعه بدون آب

میسر نیست. و مالک هم، که مالک است. و وجودش

نیازی به استدلال ندارد...بقیه امور جهان را یا

نمی فهمند. و یا چون نمی فهمند. رد می کنند.این کل

منطق جاری در فرهنگ  کشاورزی است. وبرای

 ترس از خشکسالی. و کم شدن محصول هم، اونطرف

ابرها، یکی نشسته، گوش بفرمان ما. که ما بعضی

وقتا بیادش می افتیم ...ولی مطمئن هستیم. که او

هست.هر چند زیاد از حرفاش سر در نمی اریم.

ولی هست. هر کس هم از این بیشتر از ما بخواد

سرشو می ذاریم. لب باغچه،  مثل بز می کشیمش.

اصلا مگه خدا می تونه به حرفای ما گوش نده؟

ما واسه چی یه ماهه ماه رمضون و دوماهه

محرم و صفر کلی پول و جنس به نمایندگانش

می دیم.تازه هر دو سه سالی، یک بار به مشهد

برای پا بوس هم می ریم. دیگه خدا چی از ما

می خواد.

مخلص کلام. تا گرفتار فرهنگ کشاورزی

هستیم. باید تمام گفته های بالا را بشنویم---

ببینیم—لمس کنیم---حس کنیم---دق کنیم

و دم بر نیاوریم

ادامه دارد