ادامه مطلب
اغلب نویسندگان و محققین ازبین ایشان بودند و بطور
کلی کلمه (علما)واقعا برازنده ایشان بود. احکام ایشان
بقدری پر نفوذ بود که گاهی دربار پادشاهان را هم دچار
چالش می کرد و مهمترین آن در زمان ناصرالدین شاه
و تحریم تنباکو اتفاق افتاد و حرم پادشاه بجای طرفداری
از شاه تسلیم حکم صادره دینی شدند.شاهزادگان در زمان
تحصیل تعلیمات مربوط به دین می دیدند. ایشان قسمت مهم و
زیادی از عقاید و باورهای مردم را اشغال کرده
و زندگی بدون حضور ایشان برای مردم ممکن
نبود
.........اما........
جای (اما)این جاست
اما از زمانی که مدرسه فیضیه توسط آقای حائری
یزدی بنیان گذاری شد که من احتمال می دهم پولش
از محل بازسازی محله مبارک آباد قم که توسط
آلمان ها تامین شده بود می باشد کم کم روحانیت جایگاه
بلند خود را از دست داد. با افزایش تعداد آخوندهای
حرفه ایی و تقریبا عدم کنترل ایشان با یک ساز وکار
مطمئن تقریبا روحانیت از خط واقعی خود جدا شد
و در چهل سال اخیر که حکومت، دینی شده روحانیت
بطور کلی تمام موقعیت های خود را از دست داده
بصورتی که اگر منزل یک روحانی در آپارتمانی
باشد هیچ کس خانه های دیگر آن اپارتمان را نمی خرد
بقدری موقعیت و احترام روحانیت مخدوش شده که
حتی فرزندان ایشان هم برایشان ارزشی قائل نیستند
و روحانیت بقدری قافیه را باخته که در بعضی
موارد فرزند خود را اعدام کرده اند.آیا تصور می کنید
فاصله آن روحانیت و این روحانیت را. --قدرت آن چنان
بنیان روحانیت را لرزانده که محال است دیگر
ایشان بتوانند حتی خواب موقعیت قبلی خودرا ببینند
و این یعنی پیروزی قطعی مردم و باورهایشان
مردم در سال 57 با تصور این که آن روحانیت
با روش و مسلک عالی خود به حکومت می رسد
ایشان را یاری کردند ولی به محض دستیابی
به قدرت، ناگهان آن غول بزرگ که سال ها در وجود
ایشان لانه گزیده بود. ظاهر شد و روزگار مردم
و ایشان را سرنگون کرد. مظاهر پیروزی مردم...
ادامه دارد
ادامه مطلب
. ولی باز موضوع در این مرحله به
پایان نمی رسد.کشاورز نسبت به آن چه که در اطراف
خود می بیند. و در حیطه قدرت اوست. حس مالکیت
دارد. از جمله موجوداتی که در حیطه قدرت او قرار
دارند .انواع حیوانات و خانواده اوست.(ببخشید من از دید
یک کشاورز به موضوع نگاه کردم. وگرنه شان انسان
والاست) در فرهنگ کشاورزی، اتفاقا با تائیدِ دین، زن
مزرعه مرد است. و مرد هم، بهمان اندازه. که در مورد
مِلکش احساس مالکیت دارد. در مورد زنش هم (بدون
در نظر گرفتن سایر جنبه ها ) همان احساس بلکه
شدیدترش را دارد. و فرزندان ذکور خود را، قیمتی تر
از دختران می داند.طی هزاران سال، کشاورزان بر
اثر تجربه آموخته اند. که باید مواظب تمام مایملک
خود باشند. وگرنه چه بسا، دزدان شبانه و مخصوصا
ده بالادست. از ایشان دزدی خواهند کرد. و این احساس
افراطی مالکیت را، در مورد زن ودختر خود. با تعصب
بیشتری، اعمال می کنند .همان طوری که ،این کشاورز بنده
خدا، در مورد آبش دزد زده، شد. ممکن است. کشاورز
پائین دست هم، بدست همین کشاورز. مورد دزدی قرار
گیرد.این دقیقا همان فکری است. که در فرهنگ کشاورزی
در مورد زن وفرزندهم، صدق می کند .او بهمان میزان که
مواظب چشمان هیز همسایه است. حتی با اشتیاق و ولع
بیشتری، زیر چشمی. قد وبالای زن وفرزند همسایه را
دید می زند.همان طوری که بر اثر تاریکی، یا غفلت از سهم
آب هم دیگر می دزدند. از حیثیت و شرف همسایه و
دوست و فامیل هم می دزدند.( عذر می خواهم منظور من
یک موجود زنده در فرهنگ کشاورزی است. و بفرد
و یا عملکرد یک شغل، کاری ندارم) حالا مجسم کنید.
شهر نشینانی که ،در فرهنگ کشاورزی رشد کرده. و تربیت
شده اند. و حالا در شهر و در یک آپارتمان، زندگی می کنند.
ادامه دارد