قدرت سکوت-The power of silence

A ground for the reflection of new ideas

قدرت سکوت-The power of silence

A ground for the reflection of new ideas

رهیافت 53

رهیافت53

ادامه مطلب

آخرین جنایت بین المللی که بنام قومیت و ملیت بوجود آمد جنگ جهانی دوم بود.ولی هنوز هم مشکلات و بدبختی های زیادی در مورد تفاوت قومیت و ملیت در جریان است. نسل کشی های افریقا و شرق آسیا و هم چنین حملات سفید پوستان به رنگین پوستان نشان دهنده اینست که هنوز تفاوت قومیت یک معضل بین المللی است. شاید در ابتدای امر این مشکل در رابطه با فرهنگ قرار نگیرد چون هم آزار و اذیت  قومیتی در کشورهای مدرن وجود دارد و هم در کشورهای دیگر.اما می توان با کمی دقت متوجه شد که  نشانه های فرهنگ کشاورزی  با تمام مشخصات آن را در کشورهای متمدن هم مشاهده می شود. شاید زیاد نتوانیم نشانه های فرهنگ کشاورزی را در اروپا و امریکا تشخیص بدهیم ولی می توان با همین حملات به وجود فرهنگ کشاورزی حتی در پیشرفته ترین کشورها هم پی برد محور بحث من وجود یا عدم وجود فرهنگ کشاورزی در فلان کشور و... نیست بلکه می دانم که ما برای رسیدن به تمدن و پیشرفت خوب نیازمندیم که از قومیت هاعبور کنیم . شواهدی چند در ایران در مورد قومیت گرائی قابل مشاهده است که من فهرست وار بیان می کنم. نحوه آموزش  یکنواخت در سراسر کشور با  زبان پارسی.انتشار روزنامه های پر تیراژو روزنامه رسمی کشور با زبان پارسی-پخش برنامه های اخبار در سراسر کشور با زبان پارسی البته اخبار محلی با زبان محلی هم پخش می شود که بسیار ارزنده است اقدامات متفاوت عمرانی در استان های پارسی نشین و سایر استان ها با قومیت های دیگرواتخاذ سیاست های قومیتی که تضعیف قومیت های اجتماعی ومذهبی در آن مستتر است. این کاملا مشخص و قابل لمس است که ما با یک کلیت که بتواند مجموعه.....

ادامه دارد

رهیافت 52

رهیافت 52

ادامه مطلب

 

نویسندگان و کارگردانان و هنرپیشه ها و حتی روحانیون زیادی بواسطه داشتن اطلاعاتی ،مورد پذیرش جامعه قرار می گرفتندمسلم است که در مقام پیروی، مردم، دیگر فکر نمی کردند وبدانش و دانائی احتمالی مرشد خود تکیه می کردند و مشخصاست که این طرز فکر، جامعه ما را در حال حاضر در چه گرداب عظیمی گرفتار کرده است.برای عبور از فرهنگ کشاورزی و رسیدن به تمدن لازم است ما از کلیه دانستگی هاچه دانستن های خودمان و چه دانستن های افراد دیگر گذرکنیم و بجای همه دانسته ها به تفکر در باره هر موضوع لازم(نه مورد علاقه) به پردازیم و با تفکر به حال و آینده وارد شویم.تمام و یا بسیاری از دانسته های ما بدون تفکردر ذهن ما جا گرفته و ما دیگر در قید درست و نادرست این دانسته ها نیستیم ومتاسفانه همین دانسته ها را معیار شناخت و قضاوت خود قرار می دهیم و آینده خود را وقف این دانسته هامی کنیم و وقتی این قضاوت ها و دانستگی ها به نتیجه می رسندتازه ما متوجه وخامت اوضاع شده و بازهم نمی دانیم که این نتایج به سبب تصمیم های خود ماست که با توجه به آگاهی کم و ناچیز ما و با تکیه به دانسته های بی ارزش و نارسا اتخاذ شده است. گاهی ندانستن موضوعی بسیار مفیدتراز دانستن ناقص و معیوب آن است. و مسئله دیگر این که اگر ما بدانیم که در باره موضوعی اطلاعات نداریم شایددر صدد بر آئیم که اطلاعاتی کسب کنیم ولی وقتی اطلاعات ناقصی داریم و به نادانائی خود هم واقف نیستیم معلوم نیست که در صورت نیاز چه تصمیمی خواهیم گرفت بیائید هر چه زودتر مغز و ذهن خود را از دانستگی های متراکم و قدیمی وگاهی معیوب پاک کنیم.چشمانمان رابشوئیم و دنیای تازه و نوئی را از نو ببینیم

ادامه دارد

 

رهیافت 50

رهیافت50

ادامه مطلب

حتی اگر در قانون هم، مرکزیت  قدرت و تصمیم گیری به اشخاص واگذار گردد باز هم تفکرِ- مرکز باور- از بین نرفته و فاجعه خواهد آفریدعدمِ قبول تفکرِ مرکز باور، به معنای هرج ومرج و هرکی هرکی نیست. ولی ممکن است در زمان گذار ناگزیر باشیم یک دوران هرج ومرج را از سر بگذرانیم. اما حرکت همراه با دانائی و حساب شده، از فرهنگ کشاورزی بسمت تمدن می تواند فضایِ تنفسِ دیکتاتوری را، در جامعه بکشد و اصولا در فرهنگی که فقط خدا را فعال مایشا و اول وآخر هرچیز بداند وباور کند و مرکزیت هیچ چیز زمینی را نپذیرد. امکان نفس کشیدن فضای دیکتاتورها وجود نخواهد داشت و طبعا هزینه های انسانی و مادی و معنوی که بمصرف حفظِ هرم قدرت مرکزی می رسد. نیز به صفر خواهد رسیدخدا در فرهنگ کشاورزی، زائیده نیاز و تصورات و تفکرات جامعه، است و نوعی مخلوق زمینی ها، بحساب می اید. و مردم در فرهنگ کشاورزی بر این باورند که، خدا مرکز همه چیزاست .اما ذات خداوندِ متعال ،منزه است از هر نوع تفکر و تصوربشری. لذا با توسل به ذکر سبحان الله باید بدانیم که ما، عبد وبنده خدا هستیم و در هیچ حالتی تخیلات و تصورات و تفکرات ما در بارهِ خداوند، درست نیست.لذا باز هم می گویم برای رسیدن به تمدن و عبور از فرهنگ کشاورزی .خدا باوری و ناباوری به مرکزیتِ هر چیز در زندگی می تواند موثر باشد...

ادامه دارد

رهیافت 48

رهیافت 48

ادامه مطلب

و چون خودمان هم باید این عادات را تشخیص بدهیم و خودمان نوع درمان را انتخاب کنیم وخودمان به پیشرفت درمان نظارت کنی و خلاصه اول وآخر موضوع کلا با خودمان است لذا مراقبت و دقت درامر معالجه این دردهای پنهان بطور جد واجب است مرکزیت، در فرهنگ کشاورزی، یک اصل پذیرفته شده وعادی بحساب میاید.کما اینکه در فرهنگ کشاورزیِ اروپازمین را مرکز عالم میدانستند و مخالفین این عقیده را، درآتش می سوزاندند. اینکه انسانها بخصوص در ایرانِ مابا این فرهنگ کشاورزی عقب افتاده، خود را مرکز عالم ممکنات تصور کنند زیاد هم ،عجیب نیست. اتفاقا شواهدزیادی به این تفکرِعقب افتاده،  کمک هم میکند. من از عقاید مذهبی برای این موضوع مثال نمی اورم .اما در کشور،ما مرکز کشور داریم ،مراکز استان داریم،مرکز فلان داریم مرکز بهمان داریم . مرکز شهر داریم،مرکز شهرستان داریم مرکز تولید چی داریم.مرکز فرهنگی داریم و....قبول تفکرِ مرکزیت، ایجاب میکند که ما یا خودمان را مرکزِهمه چیز تصور کنیم و یا یک مرکزیت را، تصور و قبول کنیم.یکی از شرایط دیکتاتور بودن هم، باور داشتن همین مرکزیت است.در این رابطه شخصِ دیکتاتور، خودش رامرکز قدرت و همه کاره تصور میکند. و اطرافیان هم به ترتیب نزدیکی یا دوری از مرکز، احساس قدرت، می نمایندو مردم عادی هم که زورشان به هیچ چیز، نمی رسد. ودر اجتماع به مرکزیتِ شخص دیکتاتور باور دارند وتسلیم هستندمجموعاً یک ساختارِ عقب افتاده در فرهنگ کشاورزی...

ادامه دارد

رهیافت 44

رهیافت44

ادامه مطلب

بعضی از عادات را هم، خودمان مصرانه و با تمرین بدست میاوریم. ودر تکرار آن عادات، دقت و مراقبت می نمائیم. لازم است ما عاداتی که ناخودآگاه به آن هامبتلا هستیم را ،بشناسیم .در مرحله بعد به عادات خانوادگی خود برسیم و بعد به عادات اجتماعی و در آخر هم بهعادات اختیاری خودمان .حالا لازم است که ما آن مقداراز عادات را که دارای ریشه های فرهنگی بخصوص فرهنگ کشاورزی هستند. در خود شناسائی و نسبت به ترک آن هااقدام کنیم.من به چند عادت اجتماعی ناشی از فرهنگ کشاورزی اشاره ،می کنم.اگر ما می خواهیم از فرهنگ کشاورزی عبور کرده و به تمدن برسیم ناگزیر از ترک این عادات هستیم.عادت به کادو دادن های سنگین در موارد متعدد و این که اگر بهر دلیل نتوانستیم کادوی مورد نظرِ خودمان را بدهیم احساس حقارت کرده و حتی آن را در مقابل کادو گیرنده بزبان هم، می اوریم.هم چنین اگر کسی کادوی ارزان قیمتی به ما داد. صرفنظر از هنر و زیبائی آن کادو، اورا با چشم دیگری، نگاه می کنیم و بلافاصله کادوی او را با کادوی خودمان، مقایسه می کنیم و گله مند، می شویم. و تصور ما اینست که اگر طرف به ما احترام می گذارد. نشانه این احترام دادن کادوی گران قیمت، به ماست. این عادت چه بسیار روابط را، قطع کرده و به دوستی ها ،خاتمه داده است عادت بعدی هم چیزی شبیه موردِ فوق است. ما عادت کرده ایم که اگر به میهمانی، می رویم. میزبان باید حتما از ما با غذاهای گوناگون و سنگین، پذیرائی کند. و اگر...

ادامه دارد