قدرت سکوت-The power of silence

A ground for the reflection of new ideas

قدرت سکوت-The power of silence

A ground for the reflection of new ideas

تحلیلی بر روشنفکری در ایران

دلایل زیادی وجود دارد که اغلبِ به اصطلاح، روشنفکران تحت تاثیر افکار موجود در اروپا وامریکا و

 بخصوص روسیه بوده اند در ادامه معرفی تعدادی از روشنفکران، اکنون بدلایل اشاره می کنم که

 چرا می توانیم به روشنفکران بگوئیم، نادان. البته نا دانستن ،جهات و ابعاد گوناگونی دارد.من در

 تیز هوشی  و قدرت نفوذ روشنفکران آن زمان، شک و تردید ندارم. ولی آن ها نادان، بودند. چون

 راه را  تشخیص ندادند. و به قدرت نفوذ خود، واقف نبودند. نفوذ ایشان مربوط به طرز بیان و 

نوشتارشان بود.  نه موضوعی  که، انتخاب می کردند همین توانائی، موجب شد که آن ها مورد 

توجه  نیروهای خارجی و مغرضان داخلی، قرار بگیرند. و توانائی خود را کاملا در اختیار ایشان ،

قرار دهند. روشنفکران با  سیاه نمائی و انتخاب  موضوعاتی کمیاب و نادر، احساسات جامعه را

 هدف، قرار می دادند. از فقر از بیماری از ظلم و از مبارزه، می نوشتند. جالب این است که اگر

 کسی نسبت به  این سیاه نمائی ها،  اعتراض می کرد .اورا نادان  و بی احساس و گاهی، نوکر 

رژیم می خواندند.  بله البته یک انسان عادی،  از شنیدن و دیدن و خواندن  دردو رنج یک بیمارِ

 بی پول، غصه دار  می شود ولی این که چرا باید یک  نویسنده تا این حد، دقیق و  مفصل و 

مشروح به این گونه مسائل،  بپردازد و خواننده هم، توجه نکند. که  واقعا چه در صدی، 

از  جمعیت  دچار چنین وضعیتی، هستند و اصولا منظور نویسنده از طرح و تفصیل  چنین

 سوژه ایی، چه   می تواند باشد. یعنی دادن یک فرصتِ  ناب، به این روشنفکر و یا نویسنده ،که

  بیشتر افکار  بیمار گونه  و سیاه خود را در جامعه، نشر دهد. کار را بجائی رسانده بودند که

 انتقادها،  حتی از  نوع احمقانه اش،  پذیرفتنی تلقی، می شد. و معمولا در اشعار و سخنرانی ها

 و حتی در انشاء  دبیرستان، همه سعی می کردند.  بنوعی یک درد و یک نارسائی  و یک 

مشکل را پیدا، و یا،  اختراع کنند.  و آن را بیان کنند.من نمی گویم درد ومشکل و...در جامعه 

 وجود نداشته و یا، ندارد. ولی حداقل وظیفه  یک روشنفکرِ خیلی معمولی،  اینست که راه حل 

مشکل  را با زبان ساده و همه فهم برای جامعه بگوید.

ادامه دارد


رهیافت 62

ادامه مطلب

 

اگر توانستیم از فرهنگ کشاورزی عبور کنیم .به سرزمین

برنامه و طرح و تفکر و عمل و نظارت و مسئولیت

می رسیم و دیگر، ظالمان قدرت سروری بر ما را، نخواهند

داشت . در فرهنگ کشاورزی مردم عادت دارند با وارد

کردن پارامترِ خدا در محاسبات از بررسی قسمت های

مشکل و نیازمند به تفکر و اندیشه، شانه خالی کنند و سخت ترین

مسائل و حیاتی ترین آن را، بعهده خدا و مشیت او واگذار کنند

البته اگر نظام صلاح بداند. تقصیر تمام نارسائی ها را، بگردن

خدا می اندازد. و یک بهانه زمینی هم، برای او جور می کند

و از طرف او می گوید مثلا بخاطر شل بودن حجاب خانم ها

باران نمی اید و یا بر عکس باران می بارد و سیل همه

جا را می برد . واقعا در شدت استفادهِ نظام از خدا، هیچ

چیز نمی توان ،گفت جز این که ما محکومین و ذلیل شدگان

فرهنگ کشاورزی، هستیم. و تقریبا نظام را هم مجبور کرده ایم

و هم کمک می کنیم، که این طور با یاری و نام خداوند تا

حد مرگ، از ما سواری بگیرد. برای رسیدن به تمدن و

احساس مسئولیت وپاسخ گوئی تمام مسئولین به مسئولیت

خودشان، ما باید قبل از فکر کردن به سرنگونی نظام

بفکر عبور از فرهنگ کشاورزی، باشیم. چون در این صورت

فضای تنفس هر بیدادگری و دیکتاتوری و حماقتی، کشته

شده و دیگر ظالمان، توان تنفس در این فضا را نخواهند

داشت. بیش از دویست سال است که دنیا از فرهنگ

کشاورزی، عبور کرده و ما بیش از دوبرابر این سال ها

از فرهنگِ متمدن عقبیم. و این دردناک، است و درست

بدلیل باورهای موجود در فرهنگ کشاورزی، قادر نیستیم

موضوع را دقیقا بررسی کرده و به عقب ماندگی خودمان

پی ببریم . باید قبول کنیم که مردم زنده در فرهنگ کشاورزی

مصرف کنندگانِ بدون اثر وحتی مضرِ، مواد غذائی هستند و

چون دارای اندیشه سازنده و متناسب با فرهنگ جهانی

نیستند. همچنان به زندگی انگل وار خود، ادامه داده و

آن چنان محیط و فضای جامعه را بگند کشیده اند که در حقیقت

شکل گیری یک تفکر سازنده و سالم تقریبا غیر ممکن شده

است

در این مقاله و مقالات گذشته سعی کردم تا پیشنهاداتی در

موردِ رها کردن فرهنگ کشاورزی و دستیابی به تمدن

متناسب با جامعه آینده ایران، ارائه دهم .روشن است

که مطالب من نمی توانند، بی عیب و نقص باشند.لطفا

اگر در کلیه مقالات من حتی یک کلمه در ست و بجا

مطرح شده شما آنرا به لطف خود قبول فرموده و شما

هم پیشنهادی در رابطه با عبور از فرهنگ پوسیده کشاورزی

ارائه نمائید .بهترین پاداشی که من انتظار آن را از طرف شما

دوست عزیز دارم. تفکر در باره موضوعات مطروحه

و ادامه دادن به موضوع با نوشتن با سلیقه خودتان است

بهتر است بجای انعکاس نارسائی های موجود در فرهنگ

کشاورزی و توقع فهم دردناک از بقیه به راه حل ها و پیشنهادات

سازننده بیندیشیم

اتمام مقالات رهیافت 98/10/1

رهیافت 61

و در مورد سخنرانی ها در مساجد که

آخوند بالای منبر دروغ می گوید ترک مسجد و

بالاخره مقاومت در برابر دروغ شاید راه رهائی

و ترقی اجتماعی را زودتر بیابیم.

بجای این که انسانِ دارای فرهنگ کشاورزی، از نعمت

تفکر و اندیشه استفاده کند. در کمال راحتی همه چیز

را بخدا می سپارد و این طور می اندیشد که خداوند

متعال کارگزار او در آسمان هاست و منتظر است تا

دستوری از طرف زمین بهش برسه. در این حالت

قدرت تفکر، بکلی تعطیل شده و ذهنیات، به حکومت

می رسند. و امان از روزی که انسان اسیر ذهنیات خود

شود.فرهنگ کشاورزی، حیات خود را تا اندازه زیادی

مدیون ذهنیت افراد، است. در مورد شفاعت و گرفتن

شفای بیماری ها ما بقدری اسیر ذهنیت هستیم که نمی فهمیم

یک شخص مرده، قادر به دخالت در امورِ دنیا ،نیست

بعلاوه بدون این که حتی یک مورد، شفا یافته را، ببینیم

بخاطر ذهنیتی که داریم، باز هم معتقدیم شفای بیماری

آن هم توسط مردگان واقعیت، دارد.بیش از 40 سال است که حکومت

ما ،مردم را، فریب می دهد و ادعا می کند که از غیب، پشتیبان

دارد. اگر چنین ادعائی صحت داشت چرا ما باید اسیر

این همه بلایا و مصیبت، باشیم. البته سردم داران خودشان

به موضوع کمک های غیبی، اعتقاد ندارند. فقط این روش

را انتخاب کرده اند، چون مردم اسیرِ فرهنگ کشاورزی

را، خوب می شناسند و می دانند با تکیه به غیب می توانند

حتی از دکتر ها و مهندسین این فرهنگ هم، سواری بگیرند

تا زمانی که ما اسیر فرهنگ کشاورزی هستیم. نظام ج.ا

می تواند با طرح مسائل غیبی و غیر قابل اثبات و جهت دار

به سواری خود، ادامه بدهد. من منکر غیب نیستم اما

آن غیبی که قران گفته، دقیقا با غیب ج.ا تفاوت دارد

اگر توانستیم از فرهنگ کشاورزی عبور کنیم .به سرزمین

رهیافت 60

 

بدنبال محمل چنان زار گریم

که از گریه ام ناقه در گل نشیند

--------------------

از این گونه ابیات در شعر و ادبیات ما بی نهایت است به همین قدر کفایت کردم تا

 حوصله خواننده عزیز سرنرودتمام اشعار فوق در یک چیز مشترک هستند. تمام آن ها

غلو همراه با دروغ هستند.بله زمانی که بزرگانی مثل این  شعرای مذکور توانسته اند

 به این راحتی دروغ بگویند و مردم هم قرن هاست که به این موضوع اعتراض ندارند

چگونه می توانیم امیدوار باشیم بتوانیم براحتی ریشه دروغ در این جامعه را ازبین ببریم.

 شاید چند روایت را شنیده  باشید که عکس بعضی ها در ماه هست و یا شخصی در

 زمان تولد یا....گفته----واقعا با ریشه های قوی غلو ودروغ  درجامعه ما قبول کردن

 این مطالب به آسانی امکان پذیر است. دروغ در این جامعه نهادینه شده و محکم تراز

 هر  عقیده و باوری در سلول های مغز ما جای گرفته است. ای کاش می توانستیم تمام

 کتب شعر و ادبیات فارسی را از دسترس عموم دور نگه  داریم و طرح نو در اندازیم—

البته این کتاب ها در اختیار محققین و پژوهشگران و بزرگان قرار بگیرد ولی از دسترس

 جوانان بطور کامل دور شود.ما باید یاد بگیریم---باور کنیم---بکار ببندیم---تبلیغ کنیم---

-ایستادگی کنیم در فهم این موضوع که(((دروغ زشت و ناپسند)))است و فرقی ندارد چه

 کسی این دروغ را گفته و یامی گوید. دروغ گوئی حافظ زشت و ناپسند است همان طوری

 که دروغ گوئی اسدی توسی و بقیه شعرا مهم اینست  که ما به یقین برسیم که دروغ بد 

است وبدترش هم اینست که بزرگان شعر و ادب و مذهب دروغ گو باشند. دروغ در یک

 شعر و بیت بسیار زیبا مضرتر و مخربتر است تا در یک کلام و نوشته معمولی. باید 

ایمان بیاوریم که  دروغ گفتن توسط مولوی نابود کننده است . دروغ را چه بگوئیم چه

 بنویسیم چه در رادیو بگوئیم چه بالای منبر و چه هر تریبونی کار زشت و ناشایستی انجام

 داده ایم البته گناه شنوندگان دروغ هم بسیار مهم است. اگرشنوندگان یاد بگیرند که در 

مقابل سخنان دروغ ازخود مقاومت نشان بدهند.مچ شخص دروغ گو را بگیرند و در مورد

 سخنرانی ها در مساجد که ...

ادامه دارد

رهیافت 59

ادامه مطلب

بیشتر عمر مردمی که در فرهنگ کشاورزی حضور دارند

آن سوی ابرها می گذرد.  به تعدادی از تعارفات و نفرین های

مرسوم در فرهنگ کشاورزی توجه بفرمائید

اگر خدا بخواد امسال میرم زیارت....

خدا عوضت بده

خدا ذلیلت کنه

اگر خدا بخواد بارون بیاد

خدا حفظت کند

خدا عوضشو بهت بده

خدائیش آدم خوبیه

خدانکنه

بخدا پناه ببر

خدا هر چی می خواهی بهت بده

خدایا آخه این چه وضعیه

دقت بفرمائید چه وظائف گوناگونی را بعهده خدا گذاشته ایم

این مسئله به این معناست که ما وقتی چیزی را بخدا می سپاریم

دیگه در باره اش فکر نمی کنیم و منتظر اقدام خداوند می مانیم

اگر به مقصد نرسیدیم خدا را کم لطف می گوئیم و برای این که

بهش بر نخوره می گیم حتما حکمتی در کار بوده ولی در هر حال

از تجزیه و تحلیل علل پیروزی و شکست خودداری می کنیم

اصلا قدر زحمات و درست کاری خود را نمی دانیم و همیشه

در هپروت آن سوی ابرها منتظر معجزه ائی که بنفعمان باشد

عمر را سپری می کنیم.البته از ادبیات و اشعاری که این گونه

روش زندگی را تبلیغ کرده و می کنند نباید غافل بود.

جای تعجب دارد،زمانی که به این ابیات و نظر من

عنایت بفرمائید. در بررسی عمل کرد اجتماع در ایران

بودم که به موضوع قابل تاملی بر خورد کردم.لطفا

به اشعار زیر توجه فرمائید

از آن نام تو بر زبان می نراندم

که می سوخت نام تو کام و زبان را

------------------------رضی الدین ارتیمانی

لبت خلاصه انفاس عیسوی دارد

دمی به بنما معجزات عیسی را

------------------ابن حسام خوسفی

هرچند ز سوختن ندارم باکی

پروانه کجا و آتش طور کجا

--------------ابو سعید ابوالخیر

که تا جایگه یافتی نخجوان

بدین شاه شد بخت پیرت جوان

-------------------اسدی توسی

چو کوس از درگه سلطان بغرید

تو گفتی کوه و سنگ از هم بدرید

----------------فخر الدین اسعد گرگانی

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

--------------حافظ

ادامه دارد